روزی که آرتور و فورد کاملاً اتفاقی از یه نوسان در فضازمان به بیرون پرت شدند و محکم افتادند روی چمنِ مقدسِ ورزشگاهِ لُردز کریکت گراوند، روزی بود بسیاربسیار زیبا. صدای تشویقِ تماشاچیها به آسمون میرفت. البته تماشاچیها برای آرتور و فورد دست نمیزدند اما هر دو به حکم غریزه تعظیم غرایی کردند و چه شانسی آوردند که این کار رو کردند، چون توپِ کوچیک، سنگین و قرمزرنگی که مردم برای پرتاب اون دست زده بودند به فاصلهی چند میلیمتری از بالای سرِ آرتور گذشت. یه نفر تو جمعیت بیهوش شد. آرتور و فورد خودشون رو پرت کردند روی زمین، همهچیز دورِ سرشون میچرخید. آرتور پرسید «این دیگه چی بود؟» فورد پاسخ داد «یه چیزِ قرمز.» «ما کجاییم؟» «روی یه چیزِ سبز.» آرتور گفت «توصیفِ رنگ الآن به دردم نمیخوره. فرم رو توصیف کن.» تشویق پُرسروصدای تماشاچیها جای خودش رو به نفس حبس کردنهای جمعیتِ شگفتزده داد. تماشاچیها نمیدونستند که میخوان اون چیزی رو که جلوِ چشمهاشون میدیدند باور کنند یا نه. صدایی پرسید «ببینم، این مبل مالِ شماست؟» فورد پچپچ کرد، «این دیگه چی بود؟» آرتور به بالای سرش نگاه کرد. گفت «یه چیز آبی.» فورد پرسید «رنگش مهم نیست، فرم و شکلش چهجوری بود؟» آرتور دوباره نگاه کرد. ابروهاش رو درهم کشید و گفت «شکلش به یه افسرِ پلیس میخوره.» آرتور و فورد چند لحظه تکون نخوردند و با نگاهی خبیث...
ارسال در مناطق 22 گانه شهر تهران با پیک عادی و سریع || تحویل به شهرهای دیگر با پست پیشتاز طی 4 تا 6 روز کاری || سفارش های ثبت شده در روز "تعطیل" در اولین روز کاری بررسی خواهند شد و در نوبت ارسال قرار خواهند گرفت.
سوالی دارید؟ با ما تماس بگیرید || پاسخگویی در ساعات اداری و روزهای غیرتعطیل انجام می پذیرد || تلگرام: ۰۹۳۹۸۷۷۹۷۸۷ || تلفن و واتس اپ پشتیبانی: ۶۶۴۹۲۸۶۱-۰۲۱